تحلیل بنیادی



تحلیل بنیادین چیست؟


تحلیل بنیادین مطالعه عوامل ریشه ای و اصلی است که ماهیت اقتصاد، بخش های صنعتی و شرکت ها را تحت تاثیر قرار می دهد و هدف از آن مانند دیگر تحلیل ها، پیش بینی حرکت های آینده قیمت و کسب سود از آن است. عوامل موثر بر تغییرات قیمت سهام را می توان به دو دسته ی عوامل خرد و کلان دسته بندی کرد:

عوامل کلان

1. وضعیت سیاسی جهان و کشور

2. وضعیت اقتصادی جهان و کشور

3. بودجه سالانه ی کل کشور

4. سیاست های کلان پولی، مالی و ارزی

5. تغییرات قوانین و مقررات

6. رویدادهای با اهمیت

7. قیمت جهانی کالاها و خدمات، تحولات تکنولوژی

8. وضعیت خاص صنعت

9. سمت گیری کلی بازار سهام

عوامل خرد

1. بودجه ی شرکت و پیش بینی سود هر سهم و میزان تحقق آن

2. تحلیل روند اجزای بودجه و قیمت های سهام در سالیان گذشته

3. سیاست تقسیم سود سهام، درصد تقسیم و زمان پرداخت سود

4. طرح های توسعه افزایش سرمایه (منابع و مصارف)

5. ترکیب سهام داران شرکت و معاملات عمده

6. ترکیب دارائی ها و سرمایه گذاری های شرکت

7. سابقه و اعتبار شرکت (سرقفلی)

8. بدهی های احتمالی، کرسی ذخایر و دعاوی حقوقی

9. مدیریت شرکت

10. اطلاعات درون شرکت و شایعات

11. نسبت قیمت به در آمد هر سهم

12. عرضه و تقاضای سهم

عوامل خرد و کلان بنیادین در حوزه ی بازارهای سهام، در سه سطح مشخص انجام می گیرد. در سطح شرکت ها شامل بررسی صورت های مالی، مدیریت، کسب و کار شرکت، ترکیب سهامداران و تحلیل رقبا و ... انجام می گیرد. در سطح صنعت این تحلیل می تواند شامل بررسی فشارهای عرضه و تقاضا ی کنونی و آینده برای کالای هدف و ... می باشد. دامنه این مطالعات برای بررسی وضعیت کلی بازار، می تواند به داده های اقتصادی کلان که مسیر رشد اقتصادی برای آینده را رقم می زنند، گسترش یابد.

همچنین تحلیل بنیادین برای کالاهایی نظیر فلزات گرانبها، انرژی و ... شامل بررسی شاخص های بنیادین اقتصادی جهان و ایران مانند شاخص قیمت مصرف کننده (Consumer Price Index CPI) ، تولید ناخالص ملی (Gross Domestic Product GDP) ، شروع به ساخت واحدهای مسکونی (Housing Starts)، شاخص های اشتغال) مانند آمار دستمزد بگیران بخش غیر کشاورزی)، نرخ بیکاری (Unemployment Rate)، شاخص قیمت تولید کننده (PPI Producer Price Index) ، میزان واحد های مسکونی تازه ساز (New Home sales) ، خرجکرد بخش ساخت و ساز و مسکن (Construction Spending)، شاخص خرده فروشی (Retail Sales) و ... است. عوامل دیگری مانند عرضه و تقاضای فصلی، وضعیت سیاسی و اقتصادی در جهان و ایران، نرخ ارز، سیاست های کلان پولی، مالی و ارزی و ... نیز جزو عوامل موثر بنیادین محسوب می شوند.

تحلیل گران بنیادین برای پیش بینی حرکات قیمت مجموعه ی عوامل ذکر شده در بالا را به هدف کشف انحراف احتمالی قیمت جاری از ارزش ذاتی و تصمیم گیری برای خرید یا فروش، تلفیق می کنند. اگر ارزش ذاتی محصول برابر قیمت جاری نباشد، از نظر تحلیل گران بنیادین محصول مالی مورد نظر بیشتر یا کمتر از بهای خود، ارزش گذاری شده است و قیمت بازاری آن در نهایت به سمت ارزش ذاتی اش میل خواهد کرد. بنیادگراها به رهنمودهای طرفداران نظریه تصادفی اعتنایی نکرده و معتقدند که ساختار بازارها غیر کاراست. و با اعتقاد به اینکه قیمت ها بازتاب صحیحی از اطلاعات موجود نیستند، با مشاهده اختلاف های بین قیمت و ارزش ذاتی، بر روی محصولات مالی سرمایه گذاری می کنند.



قدم به قدم با ارزش گذاری بنیادین


با وجود اینکه در ارزش گذاری بنیادین روش واحدی وجود ندارد، ولی در اینجا سعی شده تا مراحلی که یک سرمایه گذار در فرآیند تحلیل بنیادین طی می کند، از یکدیگر تفکیک گردند. این روش ارزش گذاری که روش تحلیل کل به جزء نام دارد، به این صورت که با تحلیل وضع کلی اقتصاد شروع شده و به سمت تحلیل بخش های مختلف صنعت و نهایتا شرکت های تابعه آن بخش ها، پیش می رود. به عنوان بخشی از فرآیند تحلیل به یاد داشته باشید که تمامی داده ها و اطلاعات مورد بررسی نسبی هستند. بخش های صنعتی با یکدیگر و هر شرکت با شرکت های دیگر مقایسه می شوند. معمولا مقایسه بین شرکت ها در داخل یک بخش صنعتی خاص صورت می گیرد. مثلا یک شرکت مخابراتی باید با شرکت مخابراتی دیگر مقایسه شوند و نه با یک شرکت نفتی.

دور نمای اقتصادی

اولین مرحله در روش تحلیل کل به جزء، شناسایی شرایط کلی اقتصاد است. اقتصاد همچون جزر و مد و بخش های مختلف صنعتی و بنگاه های اقتصادی همچون قایق هستند. زمانی که اقتصاد با توسعه همراه است، اکثر بخش ها و بنگاه های اقتصادی با رشد و سوددهی همراه می شوند. از طرف دیگر رکود اقتصادی هم باعث می شود تا بخش های مختلف صنعتی و شرکت ها به دردسر بیافتند. بسیاری از اقتصاددانان انبساط و انقباض در اقتصاد را به سطوح مختلف نرخ های بهره ارتباط می دهند. نرخ بهره یک نشانگر شاخص کلیدی در بازارهای سهام محسوب می گردد. در شکل زیر نموداری از شاخص S&P 500 به همراه نرخ بهره اوراق قرضه ده ساله در بازار امریا، برای یک دوره زمانی 30 ساله نمایش داده شده است. رابطه ی میان نرخ های بهره و قیمت های سهام، هر چند با دقت فراوانی همراه نیست، ولی قابل تشخیص است.

زمانی که مطالعات مربوط به شرایط کلی اقتصاد انجام گرفت، سرمایه گذار می تواند مطالعات خود را به مقایسه بخش های مختلف صنعتی متمرکز کند.


انتخاب بخش صنعتی

با شناسایی وضعیت توسعه ی اقتصاد، مسلما صنایعی از بازدهی بالاتری نسبت به صنایع دیگر برخوردارند. تحلیل گر باید مطالعه خود را محدود به صنایعی کند که بیش تر از بقیه از شرایط فعلی یا آینده اقتصاد، سود خواهند برد. اگر وضعیت به گونه ای باشد که بیشتر شرکت ها از توسعه اقتصادی منتفع گردند ، ریسک سرمایه گذاری نسبت به سایر شرایط پایین تر خواهد بود و اتخاذ استراتژی تهاجمی رشد - محور منطقی به نظر می رسد. در این شرایط صنایع رو به رشد مانند تکنولوژی، بیوتکنولوژی، نیمه هادی ها و سهام هایی متاثر از سیکل های تجاری هستند، از جذابیت بالاتری برخوردارند. از طرف دیگر اگر پیش بینی ها حاکی از رکود اقتصادی باشد، منطقی است که سرمایه گذار در انتخاب خود درآمد - محور عمل کرده و به شرکت هایی که دارای درآمد تضمین شده هستند، روی آورد. و یا با اتخاذ یک استراتژی تدافعی سرمایه گذاری خود را در کالاهای اساسی مصرف کنندگان، بخش خدمات و یا سهم های مرتبط با انرژی انجام دهد.

در انتخاب بخش اقتصادی مناسب، باید نرخ رشد گروه، اندازه بازار و اهمیت بخش برای کل اقتصاد در نظر گرفته شود. یک شرکت منحصر به فرد هر چقدر هم که با اهمیت باشد، صنعتی که سهم متعلق به آن است می تواند به اندازه خود شرکت و یا حتی بیشتر از آن در تعیین قیمتش ایفای نقش کند. سهام ها معمولا درون یک گروه صنعتی و همجهت با آن، تغییر قیمت می دهند. خیلی از اوقات انتخاب بخش اقتصادی مناسب از انتخاب شرکت مناسب اهمیت بیشتری دارد. نمودار زیر عملکرد نسبی 5 بخش اقتصادی را در یک دوره زمانی 7 ماهه نشان می دهد. ملاحظه می کنید که سرمایه گذاری در یک بخش اقتصادی مناسب چقدر می تواند تاثیر گذار باشد.


کشف شرکت های پیشرو در صنعت منتخب

بعد از انتخاب صنعت، سرمایه گذار باید قبل از هر کاری، لیستی از شرکت های با پتانسیل بالا را انتخاب کند. سرمایه گذاران معمولا علاقه دارند که شرکت های رهبر و پیشرو در هر صنعت را برای معامله انتخاب کنند. اولین قدم شناخت وضعیت فعلی کسب و کار و رقابت در هر گروه و پیش بینی روند های آتی است. باید بدانیم که شرکت های درون یک صنعت بر اساس فاکتور هایی قبیل سهم بازار، موقعیت محصول در بازار و مزیت رقابتی چگونه طبقه بندی می شوند. رهبر فعلی درون هر گروه کدام شرکت است و تغییرات درون بخشی چگونه می تواند توازن قدرت در هر گروه را رقم بزند؟ موانع ورود به صنعت چیست؟ عواملی چون بازاریابی، تکنولوژی، سهم بازار و نوآوری نیز از مسائلی هستند که در تعیین هویت شرکت های پیشرو در هر صنعت کمک شایانی به معامله گر می کنند.

سرمایه گذار پس از تهیه لیستی از شرکت ها، برای تعیین شرکت هایی که از مزیت رقابتی برخوردار بوده و یا توان ایجاد آن را داردند، به تحلیل منابع و ظرفیت های هر شرکت می پردازد. تحلیل عموما بر روی شرکت هایی انجام می گیرد که دارای یک مدل کسب و کار معقول، مدیریت قوی و وضعیت مالی با ثباتی هستند.

 

مدل کسب و کار

مدل کسب و کار در حقیقت بستری است که عوامل دیگر بر روی آن قرار گرفته و رشد می کند. اگر مدل کسب و کار دورنمای خوبی نداشته باشد، امید زیادی به موفقیت شرکت در تجارت نیست. در تحلیل یک تجارت جدید می توان به دنبال جواب سوال های زیر بود: آیا تجارت مورد نظر توجیهی دارد؟ انجام آن امکانپذیر است؟ بازاری برای آن جود دارد؟ می توان به سوددهی برسد؟ در بررسی کسب و کارهایی که از قبل شکل گرفته می توان سوالات زیر را پاسخ داد: آیا مسیر حرکت شرکت به درستی تعریف شده است؟ آیا شرکت در صنعت مربوطه رهبر قلمداد می شود؟ شرکت قدرت حفظ رهبری خود در صنعت را دارد؟

مدیریت

هر شرکتی برای تحقق اهداف تجارت خود نیاز به مدیریتی قدرتمند و واجد شرایط دارد. سرمایه گذاران در بررسی های خود حتما به بررسی مدیریت شرکت و تحلیل نقاط ضعف و قدرت آن می پردازند. چرا که بهترین برنامه های کسب و کار در فعال ترین بخش های صنعتی نیز می تواند با مدیریت غلط به بیراهه رود.. از طرف دیگر مدیریت قوی می تواند به موفقیت های چشمگیر در صنایع رشد یافته، منجر شود. نمونه ای از سوال هایی که در رابطه با مدیریت شرکت می توان پرسید، بدین شرح است: تیم مدیریت شرکت چقدر باهوش است؟ سوابق مدیریتی آنها چیست؟ افراد این تیم چه مدتی است که با هم کار می کند؟ آیا می توانند به وعده های خود عمل کنند؟ در کل اگر در شرایط مدیریتی شرکت ابهاماتی وجود دارد، بهتر است از آن شرکت صرفنظر کنیم.

تحلیل صورت های مالی شرکت

آخرین قدم در فرآیند تحلیل، بررسی وضعیت و صورت های مالی شرکت است. نتیجه این بررسی ها، برآورد ارزش ها و نسبت های معنی داری است که می تواند موقعیت شرکت از نظر مالی را آشکار سازد. در زیر لیستی از عوامل موثر در تحلیل وضیعت مالی یک شرکت ، آورده شده است.

حساب های پرداختنی - حساب های دریافتنی – استهلاک - دارایی های جاری - دارایی های ثابت - ارزش دفتری - هزینه ی بهره - وجوه نقد - جریان وجوه نقدی - نسبت جاری - گردش حساب های دریافتنی - بدهی ها - ساختار بدهی ها - حقوق صاحبان سهام - جریان نقدی تنزیل شده - درآمد ها - سرمایه - ریسک سرمایه - هزینه ها - حاشیه سود ناخالص - پوشش نرخ بهره - سرمایه گذاری ها - بدهی های جاری - بدهی های بلند مدت - حاشیه سود خالص - قیمت/ارزش دفتری – قیمت به درآمد (P/E) – قیمت به فروش (P/S) و ...

لیست بالا به نظر بلند و ترسناک می آید. اما بعد از مدتی کار با آنها، سرمایه گذار یاد می گیرد که کدامیک از آنها در تحلیل هایش بهتر جواب می دهد. در واقع معیارهای سنجش ارزش زیادی بسته به نوع صنعت و جایگاه آن در چرخه اقتصادی وجود دارد. یک مدل کامل اقتصادی باید بتواند درآمد ها، هزینه ها و سودهای آتی یک شرکت را پیش بینی کند.

جمع بندی اطلاعات

زمانی که تمام این تحلیل ها انجام شد، سرمایه گذار لیستی از شرکت های گلچین شده را در مقابل خود می بیند. در حین پروسه تحلیل، شرکت های رهبر و پیشرو و همچنین شرکت های عقب مانده از جریان رقابت و یا آنهایی که پیش بینی خاصی برای وضعیت آینده شان وجود ندارد از همدیگر جدا می شوند. در واقع آخرین قدم بررسی همزمان همه اطلاعات و جمع بندی آنها در جهت انتخاب نهایی می باشد.



نقاط قوت تحلیل بنیادی


روندهای بلند مدت

تحلیل های بنیادی برای انجام سرمایه گذاری های بلند مدت بر اساس روندهای بلند مدت کارایی مناسبی دارد. توانایی تشخیص وضعیت بلند مدت اقتصادی، تکنولوژیکی و تمایلات مصرف کننده، که با روش های بنیادین صورت می پذیرد، می تواند سرمایه گذاران صبوری که انتخاب درستی در صنعت و شرکت خریداری شده داشته اند را به سود برساند.

تعیین ارزش

تحلیل بنیادین دقیق می تواند شرکت های ارزشمند را شناسایی کند. بسیاری از سرمایه گذاران پرآوازه با دید بلند مدت به ارزش گذاری سهام می پردازند . گراهام، وارن بافت و جان نف اسطوره های سرمایه گذاری بر اساس روش ارزش ذاتی محسوب می شوند. تحلیل بنیادین می تواند شرکت هایی با دارایی های با ارزش، ترازنامه های قوی، ثبات در سوددهی و قدرت ماندگاری را شناسایی کنند.

تجارت هوشمند

یکی از دستاوردهای اساسی تحلیل بنیادین رسیدن به درکی درست از مفهوم تجارت است. سرمایه گذار بعد از زحمتی که برای انجام بررسی ها و تحلیل های شرکت ها انجام می دهد، با محرک های کلیدی در فروش، درآمد و سود شرکت ها آشنا می شود. درآمدها و انتظارات درآمدی می تواند محرکی اساسی برای قیمت سهام باشد. تحلیل گران تکنیکی نیز با این مساله موافقند. درک صحیح از شیوه های تجارت می تواند سرمایه گذاران را از انتخاب شرکت هایی که در معرض افت ارزش قرار دارند، مصون دارد. قیمت سهم یک شرکت شدیدا تحت تاثیر صنعتی است که شرکت در آن فعالیت می کند. سرمایه گذار می تواند با بررسی صنعت های مختلف، موقعیت های متفاوت را شناسایی و طبقه بندی کند. موقعیت های سرمایه گذاری می توانند به پر ریسک (مثل صنایع مبتی بر تکنولوژی)، کم ریسک (مثل صنایع صنایع همگانی)، رشد محور (مثل صنایع کامپیوتری)، ارزش محور (مثل صنایع نفتی)، غیر چرخه ای (مثل صنایع کالاهای اساسی مصرفی)، چرخه ای (مثل صنایع حمل و نقل) و یا درآمد محور (مثل صنایعی که درآمد بالا به دست می آورند) دسته بندی شوند.

تفکیک صنایع

سهام ها عموما حرکت های گروهی دارند. سرمایه گذاران با شناخت مدل کسب و کار هر شرکت می تواند به درک صحیح تری از گروه بندی سهام ها در غالب صنایع مربوطه شان دست یابند. وضعیت تجارت یک شرکت و ترکیب درآمدی آن می تواند به سرعت تغییر یابد. این اتفاق برای بسیاری از فروشندگان اینترنتی که در واقع ماهیت فروش شان غیر اینترنتی بوده، افتاده است. شناخت شیوه های درست تجارت برای شرکت های مختلف نقش بسزایی در دسته بندی صحیح آنها در صنایع مشخص داشته و می تواند تفاوت زیادی در ارزش گذاری نسبی آنها ایجاد کند.



نقاط ضعف تحلیل بنیادین


قید زمان

تحلیل بنیادین علی رغم این که می تواند بینشی صحیح از موقعیت صنایع و شرکت ها به معامله گر دهد، می تواند بسیار زمان گیر نیز باشد. مدلهای زمان گیر معمولا می تواند منجر به ارزش گذاری هایی شود که با جهت گیری عمومی قیمت فعلی در بازار سهام مغایرت داشته باشد. زمانی که این اتفاق می افتد سرمایه گذار به این نتیجه می رسد که بازار به درکی نادرست از شرایط موجود رسیده است. این شرایط لزوما به معنی این نیست که درک بازار از کلیه شرکت ها نادرست است، ولی می تواند نشان دهد که قیمت بازار و برآورد کلی بازار سهام از قیمت بعضی از شرکت ها، تفاوت غیر منطقی دارد.

شاخصه های صنعت/شرکت

روش های ارزش گذاری بسته به گروه های مختلف صنعتی و شرایط خاص هر شرکت، با یکدیگر تفاوت دارند. بنابراین برای صنایع و شرکت های متفاوت، شیوه های متفاوتی به کار برده می شود. این فرآیند می تواند زمان بر باشد و نیاز به انجام تحقیقات متفاوتی دارد. برای مثال یک مدل مبتنی بر تعداد مشترکان می تواند برای شرکت هایی که خدمات اینترنتی ارائه می دهند (ISP Internet Service Provider) موثر واقع شود، ولی برای یک شرکت نفتی الزاما کاربردی ندارد. و یا روش های ارزش گذاری برای شرکت های سرمایه گذاری و یا ارائه دهنده ی خدمات بانکی، با شرکت های تولیدی تفاوت دارد.

ذهنیت های فردی

برآورد ارزش ذاتی یک سهم وابسته به فرضیات خاصی است که در مدل های ارزش گذاری استفاده می شود. بنابراین هرگونه تغییر در رشد و یا ضرایب مفروض می تواند تغییر زیادی در ارزش گذاری نهایی ایجاد کند. و هر تحلیل گر با استفاده از ضرایب و مفروضات خاصی، ارزش ذاتی خاصی را به دست می آورد که این می تواند با نظر تحلیل گران دیگر که از ضرایب و مفروضات دیگری استفاده کرده است، متفاوت باشد. از سوی دیگر پاره ای از تحلیل گران با تغییر متغیرهای مدل های ارزش گذاری، ارزش ذاتی دلخواه خود از یک سهم را با استناد به این مدل ها به وجود می آورند. گروهی از تحلیل گران بنیادین نیز، با تغیی متغیر های مدل های ارزش گذاری، تحلیل های خود را به حالت های خوش بینانه، بدبینانه و یا حالتی بین این دو دسته بندی می کنند. با این حال اکثر مدل های ارزش گذاری بدبینانه نیز عموما ماهیت صعودی دارند.

شخصیت تحلیل گر و جهت گیری

بسیاری از اطلاعاتی که در فرآیند تحلیل تاثیر گذار می باشند، بر اساس صورت مالی است که خود شرکت ارایه می دهد. در هر شرکتی بخشی مربوط به ارتباط با سهامداران وجود دارد که وظیفه ی اصلی آنها ارائه صورت های مالی برای سهامداران است. مارک تواین در جایی می گوید: "دروغ های متفاوتی وجود دارند: دروغ های بزرگ، و آمارها". در واقع زمانی که به مرحله اطلاع رسانی داده ها و انتشار اطلاعیه ها می رسیم، رئیس هیئت مدیره و مدیر مالی بسیار حرفه ای عمل می کنند. از طرفی زاویه ی نگاه تحلیل گران متفاوت است. گروهی از تحلیل گران صورت های مالی شرکت ها را به جهت خرید سهام آن ها بررسی می کنند. در واقع تنها تحلیل گران طرفدار خرید هستند که تمایل دارند فراسوی اطلاعات و آمار مربوط به شرکت، به تحقیق بپردازند. تحلیل گران طرفدار خرید عموما برای صندوق های سرمایه گذاری های مشترک و مدیران مالی کار می کنند. آنها گزارشات مربوط به تحلیل گران طرفدار فروش که در جهت منافع سهام داران عمده یا خود شرکت فعالیت می کنند، را بررسی می کنند. بنابر این هنگام مطالعه گزارشات باید تمامی ملاحظات مربوط به سمت گیری تحلیل گران را در نظر گرفت. از سویی دیگر تحلیل گران طرفدار خرید، صرفا از نقطه نظر سرمایه گذاری کلان و با دیدگاه پرتفوی گردانی به تحلیل شرکت ها می پردازند. این تحلیل گران اگر هم به نوعی با شرکت در ارتباط باشند، ارتباط آنها از جنس ارتباط تحلیل گران طرفدار فروش نمی باشد.

جمع بندی

تحلیل بنیادین می تواند بسیار ارزشمند قلمداد شود، ولی باید با احتیاط با آن برخورد شود. زمانی که در حال بررسی گزارشات یک تحلیل گر طرفدار فروش هستیم، مهم است که با خود تحلیل گر و سمت گیری های وی در تحلیل هایش آشنا باشیم. همه تحلیل گران و خود ما به نوعی سمت گیری های خاصی داریم. این مساله خللی در تحلیل ها وارد نمی کند و حتی با آگاهی نسبت به وجود این تعصبات، تحلیل همچنان می تواند ارزشمند باشد. مهم این است که قبلا از اتخاذ هر تصمیمی با مفاهیم ذهنی و جهت گیری های تحلیل گر آشنا باشیم. اطلاعیه ها شرکت ها و نشریات حامل اطلاعات بسیاری مفیدی هستند ولی باید با احتیاط با آن ها برخورد کرد و توان جدایی حقایق از اطلاعات غیر واقع بینانه را داشته باشیم. اطلاعات منتشر شده توسط رسانه ها، تصادفی نمی باشد. این رسانه ها ابزاری مفید و قدرتمند برای شرکت ها محسوب می شوند. سرمایه گذاران باید به خوانندگانی حرفه ای تبدیل شده تا بتوانند اطلاعات صحیح را از بزرگنمایی ها یا تبلیغات منفی تشخیص دهند.

علیرضا مهدی پور